مهرسام منمهرسام من، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

رویای شیرین من

کادوها ی مهرسام خان

مامانی یادم رفته بود تا امروز از کادوهاتون عکس بذارم امروز یادم افتاد گفتم تا فراموشی دوباره به سراغم بیومده بیام وبذارم با کمی تاخیر اولین کادو از مامان جون (یعنی مامان مامان) بعدی زری مامان(مامان بابا) اینم کادو عمه مینا  دستشون درد نکنه بقیه هم کادو پول دادن دست اوناهم درد نکنه همگی خیلی زحمت کشیدن راستی عکس حلقه ختنه وبند نافتونم ایناهاش اینم از خاله سارا خیلی شمارو دوست داره یه شعر هم همیشه برات میخونه براتون مینویسم که یادم نره بوی بوی بوی چقده خوشگل      بوی بوی بوی چقده ناناز   بابایی هم بعضی وقتا براتون میخونند عزیزم وقتی شیر می ...
20 بهمن 1393

خونه تکونی

این روزا تقریبا همه دارن واسه عید اماده میشن وخونه تکونی میکنن ولی ما توی خونه ی ما کوچکترین اثری از عید نیست پیمان هم خیلی ازاین موضوع راضیه چون بیش از حد از بی نظمی وبهم ریختگی خونه بدش میاد واما چرا؟؟؟؟؟ چون عید ما پنجم ابان بود وما خودمونو برای اون روز اماده کردیم  بله بدنیا اومدن فرشته خودم بنظر من که بزرگ ترین عید باید نام گذاری بشه فقط اتاق گلپسرمو یه کم جابجا کردم که این شکلی شد بابایی چند وقت پیش براتون چندتایی اسباب بازی خرید من که خیلی ازشون خوشم اومد یه قلک ویه چادر بازی هم گرفتن بنظر من که خیلی قشنگن ایناهاشن اسمتونم روی کمدتون چسبوندم بنظرم خیلی قشنگ شد اینم از کلی تغیر وتحول ...
20 بهمن 1393

روروئک

مهرسام جون سیزدهم بهمن ماه برای اولین سوار روروئک شد کلی هم ذوق کرد مامان الان که دارم این پست وبراتون میزارم شما باپیمان داری بازی می کنی و اقون میگی خیلی لحظه قشنگیه وقتی بزرگ شی دلم برای این روزات تنگ میشه راستی خیلی به تلوزیون علاقه داری مخصوصا برنامه کودک چون رنگی رنگیه  خیلی دوست دارم ناز نازیه مامان پسرم حرفه ایه لم میده و بایه دست فرمونو میگیره ...
14 بهمن 1393

بهونه زندگیم

سلام پسرکم  الان که دارم این متنو براتون مینویسم داری غر میزنی منم ولت کردم خود تسکینی پیدا کنی اخه الکی گریه میکنی همه چیتو چک کردم هیچ مشکلی نیست  عزیزم جدیدا شیطون شدی اجازه نمیدی بیام خاطرات قشنگتو ثبت کنم عزیزکم هرروز که میگذره وابستگیم بهت بیشتر میشه شیرین کاریات هم بیشتر میشه وقتی باهات حرف میزنم خیلی قشنگ میخندی   لپات سفت سفت میشه دوست دارم گازشون بگیرم بابایی رو که میبینی غش میکنی از خنده پیمانم خیلی بهت وابسته شده به پیمان میگم قشنگ تر از پسر من تو دنیا هست؟ میگه سپیده جان بچه هر کس برای خودش عزیزه وقشنگ راست میگه ولی بازم من میگم تو یه چیز دیگه ای خخخخخخخ مامان جون  هر کسی که شما رو میبینه میگه شبیه داداش...
14 بهمن 1393
1